جدول جو
جدول جو

معنی گوشه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گوشه کردن(سَ تَ)
گوشه کردن ناخن، مبتلی به علت داحس شدن. دردی در گوشۀ ناخن پیدا آمدن از گرد شدن ریم و چرک اندک. عقربک شدن. رجوع به گوشه شود
لغت نامه دهخدا
گوشه کردن
گوشه کردن ناخن. دردی در گوشه ناخن پدید آمدن عقربک شدن
تصویری از گوشه کردن
تصویر گوشه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گواه کردن
تصویر گواه کردن
شاهد قرار دادن، گواه گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ وَ دَ)
گواه گرفتن. شاهد گرفتن. اشهاد. (زوزنی). استشهاد. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی) :
سوگند خورد چرخ که با او وفا کند
بر خویشتن فریشتگان را گواه کرد.
سعدی (از آنندراج).
وزیر چون پادشاه را بر جنگ تحریض نماید در کاری که به صلح و رفق تدارک پذیرد برهان حمق و غباوت بنموده باشد، و حجت ابلهی و خیانت سیر گواه کرده. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 115)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ صَ نِ / نَ دَ)
رجوع به گلوله کردن شود
لغت نامه دهخدا
(دَدَ / دِ کَ دَ)
دوانیدن دو اسب با یکدیگر، و آن معروف است. (انجمن آرا) (آنندراج ذیل غوش). با کلمه غوش بمعنی اسب جنیبت بی مناسبت نیست، و در ترکی آذربایجانی غوشماق یا قوشماق بمعنی بستن دو یا چند چارپا به گاری یا درشکه و جز آن است و غوشا یا قوشا غالباً بمعنی همراه و جفت می آید، و معلوم نیست که ترکی است یا از فارسی گرفته شده است
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ دَ)
آذوقۀ راه کردن. ذخیره کردن. بضاعت ساختن:
توشه از طاعت یزدانت همی باید کرد
که در این صعب سفر طاعت او توشۀ ماست.
ناصرخسرو.
تا نبرد خوابت از او گوشه کن
اندکی از بهر عدم توشه کن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بِ هََ دَ شِ کَ تَ)
بستن خوشۀ گیاه. بهم آمدن خوشۀ گیاه. بیرون آمدن خوشۀ کشت. (یادداشت مؤلف). اسبال. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غوشه کردن
تصویر غوشه کردن
دوانیدن دو اسب را با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواه کردن
تصویر گواه کردن
استشهاد، گواه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش کردن
تصویر گوش کردن
شنودن، استماع، شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش کردن
تصویر گوش کردن
((کَ دَ))
شنیدن، توجه کردن، پذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوشه کردن
تصویر غوشه کردن
((~. کَ دَ))
دوانیدن دو اسب را با یکدیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
قصفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
Wad
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
entasser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
amontonar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
amontoar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
zusammenknüllen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
zwijać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
скомкать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
گٹھری بنانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
গুচ্ছ তৈরি করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
kukusanya
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
ม้วน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
buruşturmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
丸める
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
לקמץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
뭉치다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
згортати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
गुच्छा बनाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
oprollen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
accartocciare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
menggulung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی