گواه گرفتن. شاهد گرفتن. اشهاد. (زوزنی). استشهاد. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی) : سوگند خورد چرخ که با او وفا کند بر خویشتن فریشتگان را گواه کرد. سعدی (از آنندراج). وزیر چون پادشاه را بر جنگ تحریض نماید در کاری که به صلح و رفق تدارک پذیرد برهان حمق و غباوت بنموده باشد، و حجت ابلهی و خیانت سیر گواه کرده. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 115)
گواه گرفتن. شاهد گرفتن. اشهاد. (زوزنی). استشهاد. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی) : سوگند خورد چرخ که با او وفا کند بر خویشتن فریشتگان را گواه کرد. سعدی (از آنندراج). وزیر چون پادشاه را بر جنگ تحریض نماید در کاری که به صلح و رفق تدارک پذیرد برهان حمق و غباوت بنموده باشد، و حجت ابلهی و خیانت سیر گواه کرده. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 115)
دوانیدن دو اسب با یکدیگر، و آن معروف است. (انجمن آرا) (آنندراج ذیل غوش). با کلمه غوش بمعنی اسب جنیبت بی مناسبت نیست، و در ترکی آذربایجانی غوشماق یا قوشماق بمعنی بستن دو یا چند چارپا به گاری یا درشکه و جز آن است و غوشا یا قوشا غالباً بمعنی همراه و جفت می آید، و معلوم نیست که ترکی است یا از فارسی گرفته شده است
دوانیدن دو اسب با یکدیگر، و آن معروف است. (انجمن آرا) (آنندراج ذیل غوش). با کلمه غوش بمعنی اسب جنیبت بی مناسبت نیست، و در ترکی آذربایجانی غوشماق یا قوشماق بمعنی بستن دو یا چند چارپا به گاری یا درشکه و جز آن است و غوشا یا قوشا غالباً بمعنی همراه و جفت می آید، و معلوم نیست که ترکی است یا از فارسی گرفته شده است
آذوقۀ راه کردن. ذخیره کردن. بضاعت ساختن: توشه از طاعت یزدانت همی باید کرد که در این صعب سفر طاعت او توشۀ ماست. ناصرخسرو. تا نبرد خوابت از او گوشه کن اندکی از بهر عدم توشه کن. نظامی
آذوقۀ راه کردن. ذخیره کردن. بضاعت ساختن: توشه از طاعت یزدانت همی باید کرد که در این صعب سفر طاعت او توشۀ ماست. ناصرخسرو. تا نبرد خوابت از او گوشه کن اندکی از بهر عدم توشه کن. نظامی